عبودیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)�
۴٫ خدای سبحان در باره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: ?و أن إلی ربک المنتهی?[۱۳] (همراه با الف ولام) خدا، رب العالمین است ولی بعضی از انسانها تحت تدبیر اسمای جزئیّه حقّند، مثلاً بعضی درحقیقت،عبدالرزّاق،عبدالباسط،عبدالقابض، عبدالکریم، یا عبدالجلیل هستند اما پیامبر اسلام «عبدُه» است و پروردگاری مدبّر و مربّی شخصی وی است که نهایی ترین مرتبه را داراست، و در قوس
صعود، مقامیبرتر از مقام مربوبیّت شخص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست، و آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب به عالیترین اسم از اسمای حسنای خدای سبحان است، یعنی «هو» که همان هویت مطلقه است، چون کاملترین عبودیت از آن اوست، جامعترین کلمه به او اشاره دارد و حضرت در قوس نزول از نزد همان مقام تنزّل کرده و هویت مطلقه مبدأ ارسال رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است: ?هوالذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله?[۱۴].
قرآن کریم وقتی میخواهد تعبیر «عبد» را نسبت به سایرانبیا بکار ببرد همراه با ذکرنام آنها بکارمیبرد مثلاًمیفرماید: ?واذکر عبادنا إبراهیم وإسحق ویعقوب أولی الأیدی والأبصار?[۱۵]یا میفرماید: «یاد کن بنده ما داود را» [۱۶]. «یاد کن بنده ما ایوب را»[۱۷].
«بنده ما نوح را تکذیب کردند»\[۱۸] و… ولی پیامبر خاتم را بدون نام یاد میکند، عبد مطلق، به آن فرد کامل انصراف دارد: ?تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً?[۱۹] گرچه تورات موسی(علیه السلام) نیز «فرقان» است: ?و إذ اتینا موسی الکتاب و الفرقان … ? [۲۰]امّا وقتی عبد مطلق گفته میشود، عبد کامل به ذهن میآید و آن رسول خداست. میفرماید: خدایی متبارک است که فرقان را بر بنده اش نازل کرد. نه قبل از کلمه «عبد» نام مبارک پیغمبر را میبرد و نه بعد از آن، تا بگوییم نام آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) محذوف به قرینه است؛ و نیز نمیگوید «عبدنا»: بنده ما، که ناظر به کثرت باشد، بلکه میفرماید: ?عَبْدِه? که ناظر به مقام وحدت است، این کلمه از «عبد الله» نیز بالاتر است، زیرا این عبودیت، حاکی از هویت مطلقه است که بالاتر از مقام الوهیت است.
و نیز در ابتدای سوره «إسراء» میفرماید: ?سبحان الذی أسری بعبده لیلاً… ?[۲۱]: خدایی سبّوح است که بندهاش را در پاسی از شب به معراج برد. دیگران عبد مقید، یعنی بنده تعیّنات مقیّدهاند، ولی رسول اکرم بنده آن مقام اطلاق است. خداوند، از رسولش به عنوان «عبده» یاد میکند، نه به خاطر اینکه کلمه «الذی» از موصولات است و عاید میخواهد، زیرا این مطلب را با الفاظ دیگر نیز میتوان بیان نمود؛ اگرمتکلم بخواهد آن معارف بلند وعبودیت مطلقه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تفهیم کند، از عبودیت وی با الفاظ دیگریاد میکند. در ابتدای سوره «کهف» نیز تعبیری مشابه تعبیر همین آیه دارد: ?الحمد لله الذی أنزل علی عبده الکتاب?[۲۲] جز اینکه در آنجا سخن ازتسبیح بود ودراینجا سخن از تحمید است. چون عبد محض میتواند در اثر عبودیت تامه مظهر «سبّوح» بشود، چنانکه میتواند در اثر عبودیت کامله، مظهر «حمید» قرار گیرد [۲۳]
نظیر آیه اول سوره کهف، آیه اول سوره فرقان است: ?تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده? جز اینکه در اینجا سخن از تبارک است و آنجا سخن از حمد، در اینجا میفرماید: خدای سبحان بر بندهاش فرقان نازل کرده و در سوره کهف میفرماید: «کتاب» فرستاده. «کتاب» جنبه ثابت کلام الله است و «فرقان» جنبه فَرْق و تغیّر. بین کلام و کتاب، قرآن و فرقان فرق است، به لحاظ توحید کثرتها و جمع تفصیلها آن را قرآن، و از آن جهت که فارق بین حق و باطل است و تفصیل اجمال و تکثیر وحدت میکند فرقانش مینامند.
میفرماید: «حمد و ستایش برای خدایی است که بر بنده خویش کتاب را فرو فرستاده». در این آیه نیز نکات گذشته اعمال شده، نام حضرت رسول اکرم را قبل یا بعد از کلمه عبد نبرده، عبد به عنوان مطلق، بر او حمل شده، و آن را به هویت مطلقه خود نسبت داده است نه به اسمی از اسمای خاصه؛ و آنچه در صدر آیه قرار گرفته، از قبیل تسبیحیاتحمید، اثر خاصّ خود را خواهد داشت، و در ذیل فرموده: ?لیکون للعالمین نذیراً? او نذیر عالمان و الگوی جهانیان است، از این رو هیچ کمالی از کمالات برای انسان متکامل فرض نمیشود جز اینکه پیامبر، به آن مقام نایل آمده است.
۵٫ خصیصه دیگری که خدای سبحان، برای معرفی پیامبرش ذکر میکند این است که میفرماید: او حاملی است که کلام و سکوتش مظهر کلام و سکوت خداست، هر چه میگوید وحی است، و هر آنچه با وحی دریافت نموده به مردم ابلاغ میکند، نه از وحی میکاهد و نه غیر از وحی چیزی میگوید: ?وما ینطق عن الهوی ? إن هو إلّا وحی یوحی?۱ آنچه را که به عنوان سنت و سیرت و گفتار دینی از او میشنوید، وحی است.
از این جمله معلوم میشود در قانونگذاری و مسائل مربوط به سعادت مردم، اگر چیزی وحی نبود هوی است و هوی به باطل منتهی خواهد شد. از تقابل بین وحی و هوی معلوم میشود که سخن، یا حقّ است و یا باطل؛ اگر حقّ شد برابر با وحی است و گرنه هوی و هوس٫ و چون گفتههای نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حقّ است پس آنچه را که در مسائل ارشادی و جهان بینی و هدایت بیان میدارد وحی است، بحث در باره جزئیّات دنیایی نیست، و این جمله، ناظر به مدعای اوّل، یعنی وحی بودن همه گفتههای دینی آن حضرت است.
اما در باره مدعای دوّم، که هر چه به عنوان وحی دریافت کرده به مردم ابلاغ نموده و چیزی را کتمان نکرده، آمده است: ?و ما هو علی الغیب بضنین?۲ یعنی پیامبر، وحی و غیب را، که عالیترین کمالات انسانی است، به شما میرساند و در ابلاغ آن هرگز ضنّت و بخل روا نمیدارد. علومیرا که فراگرفته به شما میآموزد، او معلم شماست که اگر توان یادگیری داشته باشید به درجات برتری نایل خواهید شد، پس پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم هر چه را یافت به شما گفت و هر چه به شما گفت وحی بود، او هم در اثبات، معصوم است و هم در سلب، منتها افراد باید در پرتو ارتقای فکری، آنها را دریافت کرده بفهمند، این دو اصل نیز از یکدیگر جداست، یکی ناظر به امین بودن اوست که هرگز رسالت را ناقص نکرده، هرچه به او گفتیم ابلاغ میکند. و اصل دیگر ناظر به آن است که هر چه میگوید گفتار ماست، از خود چیزی بر وحی نمیافزاید.
مصونیت پیامبر در سنت و سیره
نزاهت در اثبات و سلب مخصوص گفتار ظاهری آن حضرت نیست و کریمه ?وما ینطق عن الهوی?۳ اختصاصی به لفظ و لسان ندارد بلکه مصونیت منطق، رفتار، سنت و سیره او را نیز میرساند.
فرضاً از این آیه نتوان این معنای وسیع و فراگیر را استنباط کرد، از آیه سوره انعام و سایر آیاتی که میگوید: پیغمبر جز از وحی تبعیّت نمیکند، میتوان بهخوبی استظهار کرد: ?إن أتّبع إلّا ما یوحی إلی?۴ سیره رسول خدا چه در گفتار و رفتار وچه در املا، که کتاب تسبیبی است هیچ گاه بدون اذن وحی نیست و در ابلاغ وحی نیزهرگز ضنّت نمیورزد. اگر میبینیم بعضی از دانشمندان معلوماتشان را کتمان میکنند برای آن است که از بند آز و طمع رهایی نیافتهاند. بعضی، هنر یا صنعت را احتکار کرده راضی نمیشوند آن را به دیگران تعلیم دهند، این گروه در مسائل علمی ضنّت میورزند، مانند ثروتمندی که گرفتار بخل شده از بخشش و انفاق مال به دیگران دریغ میورزد.
قرآن درباره هردوگروه میفرماید: ?سیطوّقون ما بخلوا به یوم القیمة?۵ آنان که در اثر ابتلا به بخل علمیاز نشر دانش خویش بخل میورزند همانند کسانی هستند که در اثر ابتلا به بخل مالی از انفاق دریغ دارند، اگر کسی از کمالی برخوردار شد باید بداند که این نعمت الهی است و باید آن را انفاق کند و موظف است فرمان خداوند را، که میفرماید: ?و مما رزقناهم ینفقون?۶ رعایت نماید، زیرا لازم است رزق الهی، در راه حضرتش به بندگان اوداده شود، خواه نعمت علمیباشد یا نعمت مالی؛ و اگر در نشر علم یا بذل مال بخل ورزید این بخل، به صورت طوق عذاب، در قیامت ظهور میکند و گردن گیر او خواهد شد.
قرآن ممثل
۶٫ از برجسته ترین مزایای علمیرسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن است که خدای سبحان قرآن را بهاو آموخته و حقیقت آن را در قلب مطهر او القا کرده، پس زمانی میتوانیم سیره علمیرسول گرامیرا ارزیابی کنیم که حقیقت قرآن را بشناسیم، چون قبلاً بیان شد که هر پیامبری به اندازه کتابش مردم را به حقّ دعوت میکند و هر آنچه به عنوان آیه تدوینی کتاب اوست در وجود مبارک آن پیامبر، به عنوان آیه تکوینی و وجود عینی متحقّق است، و اگر برای معارف کتاب آسمانی درجاتی هست، برای ولایت و رسالت اولیا و فرستادگان خدا نیز مراتبی خواهد بود، و اگر اکتناه قرآن مقدور همه نیست، لااقل دسترسی به برخی از درجات آن مقدور محقّقان هست وبه همان میزان میتوان رسول خدا و سیره علمیآن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را شناخت.
نظرات شما عزیزان: